کتابخونه ی ممنوعه ی هاگوارتز

کتابخونه ی ممنوعه ی هاگوارتز

دانلود کتاب (مخصوصا فانتزی)
کتابخونه ی ممنوعه ی هاگوارتز

کتابخونه ی ممنوعه ی هاگوارتز

دانلود کتاب (مخصوصا فانتزی)

اولین قسمت از فن فیکشن خاطرات یک پاتر

بچه ها خوشبختانه از سفر برگشتمو اماده ی نوشتن دوباره . الان که دارم تکس مینویسم 10 دقیقس که برگشتیم ولی من تو سفر بیکار نبودمو یه  فن فیکشن که نه یه خاطره از البوس پسر هری نوشتم بخونیدش بعد برام نظر بدید اگه میشه بیشتر نقد کنید اخه من تعریف الکیو دوست ندارم میدونم داستانم خیلی مشکل داره واسه همین میگم. ( اگه غلط املایی هم دیدین به چش معلم نیگا کنید )


اگه طرف دارا زیاد باشن قسمت بعدیم مینویسم.


بچه ها من این داستانو خیلی خودمونی نوشتم و  شما اونو به عنوان یه فن فیکشن نگاه نکنید به اون مثل یه برگه از دفتر خاطره ی البوس پسر کوچیک هری نگاه کنید.

من البوس سیوروس پاتر فرزند سوم هری پاتر قهرمان دنیای جادویم و ...........  البوس: نه پدر بدش به من نخونش نخونش هری:بزار ببینم این البوس کوچولوی ما داره چی مینویسه .

خب هر جور شد به زور تونستم این دفترو از بابام پس بگیرم بعضی اوقاتم این بابا ها عجب سیریش میشن نه؟؟ خب داشتم میگفتم داستان از اون جا شروع شد که .....................


صدای سوت قطار 4/3 کینگراس  هنوز تو گوشم زنگ میزنه من به همراه رز  تو یه کوپه  نشستیم هنوز اخمای رز به خاطر حرف دایی تو همه. جیمزم که طبق معمول داره با هم کلاسیاش تو یه کوپه اذیت یه  بد بخت بیچاره ای میکنه. بعضی اوقات پیش خودم فکر میکنم امکان داره این جیمز ما یکم با من مهربون تر باشه ولی انگار که فقط باید تو ذهنم بهش فکر کنم من البوس یه سال از جیمز کوچیکترم ولی انگار اون 10 سال از من بزرگ تره من یه خواهر بزرگ ترم دارم که الان با پسر مرحوم ریموس لوپین دوسته . بگذریم الان که اینارو دارم واستون مینویسم چند دقیقه مونده به این گه به هاگوارتز برسیم  رزم که کنارم نشسته داره میره لباساشو عوض کنه منم کم کم باید اولین ورق از دفترچه خاطراتمو ببندم. بچه ها ولی هنوز میترسم نکنه تو اسلایترین بیفتنم؟؟؟؟.

شب گروه بندی......... بچه ها نمیدونید هنوز چهار ستون بندنم از ترس دار میلرزه باید تو تالار اصلی بودینو میدیدین چی شد بزارید الان توضیح میدم  وقتی که از کالاسکه ها پیاده شدیم و به طرف هاگوارتز میرفتیم ( چون  پسر کینگزلی شکلبوت تو اب افتاد و اگه هاگرید نبود حتما غرق میشد ما امسال با کالاسکه میریم نه با قایق ) شنیدم که جیمز به دوسش زوفیلیوس میگفت حتما تو هافلپاف میفته بعد بلند بلند خندیدن اخه میدونید چیه هر کی که تو گروه های دیگه قبولش نکنن باید بره هافلپاف خب بگذریم وقتی که وارد شدیم مدیر اقای پاتر بله متاسفانه امسال پدر من مدیر هاگوارتزه و معاونش هرمیون گرنجر زن دایه منه  . اوه کم کم داره نوبت من میشه امیلی رودا گریفیندور صدای کف بلند از میز گریفیندور بلند شد  اه چرا همه رفتن پس کی نوبت من میشه این دل شوره منو داره میکشه رز ویزلی گریفیندور دیگه کم کم داره حالم به هم میخوره و در اخر البوس پاتر  چرا همه منو این طوری نگاه میکنن  . پدرت مشهور باشه ام زیاد  خوب نیست دارم از خجالت اب میشم . موفق باشی اینو زن دایی بهم گفت حالا کلاهو رو سرم میزاره هنوز نیم دقیقه گذشته و هیچی 1 دقیقه هیچ چی 2 هیچ چی کم کم داره خوابم میبره که البوس پاتر وای نزدیک بود از این سکته مشنگیا بکنم بابا یکم اروم تر . تو سر تو چیز های زیادی هست تو کنجکاوی باهوشی و زرنگ من اسلایترینو برای تو مناسب میدونم اسلایترین نه اسلایترین نه جون عمت اسلایترین نه؟؟ چرا نه  تو میتونی تو اسلایترین یه دانش اموز موفق بشی. نه همه مسخرم میکنن از هری پاتر تا ویزلی هیچ کدومشون یه اسلیترینی نداشتن. خب تو قضیه رو یکم پیچیده کردی من تنها برای یک نفر دیگه این کارو انجام دادم اونم پدر تو بوده حالا تو میخای چه گروهی باشی. البوس : معلومه گریفیندور  پس البوس سیوروس هری پاتر تو گروه گرررررررررررررررررفیندور  میفته صدا کر کننده تشویق ها سرمو برد به عنوان پسر قهرمان هزاره اخیر اصلا دوست ندارم اینجا باشم. بچه ها اینم ماجرای گروه بندیه من به زودی ماجرا های دیگه ایم از هاگوارتز براتون تعریف میکنم

نظرات 8 + ارسال نظر
<<<bodo2eshgh>>> سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 ب.ظ http://bodo2eshgh.tk

سلام وبلاگت واقعا مثل همیشه خوب و خوشگل بود. به من هم سر بزن. راستی اگه تو دوستات کسی بود برای وبلاگ نویسی بهم بگو. اخه میخوام نویسندگان وبلاگمونو زیاد کنیم و اکثر بچه های وبلاگ نویس رو جمع کنیم 1 جا مثلا 40 نفر بشیم وبلاگ نویسی کنیم.به نظر من که خیلی خوب میشه.بازم اگه کسی بود بهم بگو ممنون.

محمد سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ http://www.gryffindor.ir

جالب بود........
میخوام بقیشو بخونم!!!!!!

ساناز سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ب.ظ http://www.goldokhtar.sepehrblog.ir

سلام دوست عزیز
خوشحال می شوم اگر به وبلاگ من هم سر بزنید.
وبلاگ من بر خلاف دیگر وبلاگ ها مطالب کم اما بکر و تازه ای دارد.
می توانید کلیپ های انیمیشن بسیار زیبا و از کمپانی های معروف را بطور آنلاین مشاهده کنید و یا مقالات و خلاصه کتب گوناگون را بخوانید.
اشعار زیبایی که سروده ی استاد هاشم شکوهی است مطالعه فرمایید و آهنگ های آرامش بخش و مشهور این عرصه را دانلود کنید.
داشت یادم می رفت:
مطالب آرامش بخش و سیاحتی و هنری را بصورت پاورپینت شده دانلود کنید و لذت ببرید.
در وبلاگم منتظرتان هستم
در ضمن در صورتیکه علاقه مند هستید می توانم وبلاگ شما را لینک کنم که مستلزم کسب اجازه ی شما و تعیین اسم برای لینک وبلاگتان می باشد و لازم به ذکر است که شما مختارید مرا لینک کنید یا نه و هیچ اجباری از این حیث وجود ندارد.این درخواست تنها جهت قرار دادن تسهیلات برای کاربران وبلاگم است تا بتوانند به راحتی وبلاگ مورد علاقه شان را بیابند.
از اینکه وقت خود را به من دادید متشکرم.
پیروز و سربلند باشید
بدرود

مهدی سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ب.ظ http://www.gift8810.blogsky.com/1388/11/13/post-63/

سلام برای دریافت روزانه یوزرنیم و پسورد NOD32 در این گروه عضو شوید. به این وسیله دیگر نیاز نیست هر روز وفتتون را برای پیدا کردن Username و Password تلف کنید.

prof ali چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:03 ق.ظ http://dailyprophet.dil.ir

جالب بود

محمد چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:10 ب.ظ http://quibbler.mihablog.com

سلام دوست من ،
در اولین فرصت وبلاگ شما رو لینک میکنم . الآن دسترسی ندارم.
شما لطف دارید .
راستی از پست "خیانت پیشگان" خیلی خوشم اومد ، عقایدی نزدیک به هم داریم!

پیروز باشید و پایدار

بهاره پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:09 ب.ظ

خوبه.ادامه بده

ممنون حتما

ساحره ۱۱ ساله یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:41 ب.ظ

بابا تو که دست رولینگ بستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد